دیدار اخیر رافائل گروسی، مدیرکل آژانس بینالمللی انرژی اتمی (IAEA)، با کایا کالاس، معاون رئیس کمیسیون اروپا و نماینده عالی اتحادیه اروپا در سیاست خارجی و امور امنیتی به خبر رسمی تبدیل شد. گروسی این گفتوگو را درباره «نقش حیاتی آژانس در راستیآزمایی عدم اشاعه، بهویژه در قبال ایران» و همچنین امنیت هستهای اوکراین توصیف کرد. اما در پس پرده این تبادل کلمات دیپلماتیک و قدردانی از «مشارکتهای اساسی اتحادیه اروپا»، یک حقیقت تلخ برای غرب نهفته است؛ شکست استراتژی مهار حداکثری علیه ایران.
این رایزنی، در حقیقت، نماد تداوم همکاری میان دو بازیگری است که در مقابل ایران، بیش از هر نهاد دیگری بازنده استراتژیهای اعمال فشار و مهار حداکثری بودهاند. استراتژی مهار حداکثری مبتنی بر محدود کردن برنامه هستهای ایران از طریق بازرسیهای شدیدتر و تهدیدات سیاسی، به نتیجه دلخواه غرب نرسید. ایران با حفظ و توسعه زیرساختهای هستهای خود، نشان داد که این استراتژی نهتنها بازدارنده نبوده، بلکه موجب تشدید تقابل شده است. در مقاطع بحرانی، بهویژه در اوج تنشها و در پی جنگ ۱۲روزه اخیر، موضع آژانس و اتحادیه اروپا با واشینگتن و تلآویو در یک خط قرار گرفت. این همسویی مطلق نشان داد که در زمان بحران، اولویت این نهادها حفظ اتحاد با بلوک غرب بوده است، حتی اگر این امر به قیمت تضعیف جایگاه بیطرفی آژانس بینالمللی انرژی اتمی و مدیرکل غیرمستقل آن تمام شود. بنابراین، دیدار گروسی و کالاس، بیش از آنکه اقدامی برای پیشبرد دیپلماسی باشد، رایزنی دو بازیگر شکست خورده است که همچنان میکوشند شکستهای گذشته را جبران کنند.
نکته دوم این است که هرگونه همافزایی جدید میان این سه ضلع (آژانس، اتحادیه اروپا و امریکا) در برابر مواضع کنونی ایران، بینتیجه خواهد بود. ایران هستهای امروز، دیگر تحت تأثیر پیامهای دیپلماتیک با محوریت بازرسیها و تهدیدها قرار نمیگیرد، زیرا موضع خود را بر پایهای مستحکم بنا نهاده است. ایران به صراحت اعلام کرده است که بر خطوط قرمز هستهای خود، از جمله «غنیسازی در خاک ایران»، پافشاری خواهد کرد. این موضع، دیگر یک برگ چانهزنی نیست، بلکه یک واقعیت تثبیت شده در دکترین امنیتی و انرژی کشور است. هر تلاشی برای اعمال فشار یا ایجاد اجماع جدید علیه این حق مشروع، تنها تعمیق شکاف و افزایش عدم اعتماد را در پی خواهد داشت و در نهایت، نتایجی به سود غرب نخواهد داشت. ایران مدتهاست استراتژیهای متکی بر فشار غرب را پشت سر گذاشته است. در چنین شرایطی، رایزنی میان دو نهاد یا بازیگر که خود درگیر پیامدهای شکست استراتژیهای پیشین خود هستند، تنها تلاشی برای تکرار یک فرمول و الگوی محتوم به شکست خواهد بود.
آنچه رافائل گروسی و کایا کالاس را به یکدیگر پیوند میدهد، استیصال هر دوی آنها در برابر «ایران قدرتمند» است. ضریب و عمق این استیصال با گذشت زمان (خصوصاً پس از جنگ ۱۲ روزه و تثبت خطوط قرمز هستهای ایران) افزایش مییابد. در چنین شرایطی مانور تبلیغاتی مشترک آژانس بینالمللی انرژی اتمی و اتحادیه اروپا بر دیدار گروسی و کالاس ثمرهای عینی برای آنها نداشته و صرفاً در حوزه دیپلماسی عمومی قابل تحلیل خواهد بود.